۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

9- پنج تا نقاشي













پنج تا نقاشی
این یه کشتیه ،
میون دریا .
نوک دَکَلِش
یه پرچم بسته .
این ماهی از آب ،
پریده بیرون .
این گربه م رو موج دریا نشسته .
این آهو از کوه ،
اومده به شهر .
میخواد از تو شهر ،
دوا بخره .
این دختره بهِش
بستنی میده .
آهو پول نداره ، پاشم شکسته .
این یه عروسه ،
زیر سایه بون .
جارو دستشه ،
شمشیرم بسته ،
اونم داماده ،
با یه دسته گل ،
سر کوه ، تو بارون ، تنها نشسته .
این کلاغ از باغ ،
پنیر دزدیده .
مار اونُو دیده ،
دنبالش کرده .
این مرد با چوبش ،
مار رو می زنه .
خورشید خانم از ترس ، چشماشو بسته .
این آدم برفی ،
جلو تنور ،
بس که نون پخته ، آتیش گرفته .
- کی دیده که برف
آتیش بگیره ؟
بارون فروردین برفها روُ شسته .
***








در کتاب چهره هایی از پدرم ثمین خاطراتی را ،از پدرش نقل می کند.این خاطرات بسیار جذاب و خواندنی هستند.هریک از این خاطرات یک تابلوی نقاشی از زندگی جبار باغچه بان است."چهره هایی از پدرم" کتابی است زییا. پیشنهاد می کنم هر ایرانی حداقل یک بار آن را بخواند.
تابلوی نقاشی آخر که یک آدم برفی برای مردم نانوایی می کند بر گرفته از کتاب بابابرفی نوشته ی جبار باغچه بان است.این کتاب را از لینک زیر بخوانید.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر